- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
دعـا کـنیـد دگـر فـرصت مـداوا نیست دعا کنید که جانی به جسم مولا نیست تـمـام زهــر اثـر کـرده بـر تـنـش امـا به سینهاش اثری غیر زخم دنیا نیست یتـیمها همگی کاسههای شـیر به دست میان کوچه نشستند و ذرّهای جا نیست چـهها به روز یـتـیــمـان کـوفـه آورده همین دو روز که در بستر است و سرپا نیست طبیب کرده جوابش نشانهاش این است که دستمال به فرق شکسته پـیدا نیست دل شکـستـۀ زینب شکـستـهتـر میشـد هزار شکر که زخمِ سرِ علی وا نیست هـمه به خاطـر زینب عـزا گـرفـتند و کـسی به فکـر دلِ بیـقـرار سـقـا نیست حسن، حسین، ابالفضل و دیگران هستند علی اگر برود دخـترش که تنها نیست چه کوفهای بشود بعد مرتضی که بجز لبـاس پـاره تن بچـههای زهـرا نیـست ز کوفه میرود و وقت بازگـشت فقـط سرِ شکـستۀ سجـاد، روی نیها نیست فـدای غربت طفـلی که دست بر پهلـو به گریه گفت ببینم صدای بابا نیست؟!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
تا نظـر بر این دل پُـر الـتهـابم میکنی با نوای دلنـشین خویش خـوابم میکنی مطمئنم با نگاهی این شب قدر ای علی تو حـسابم میکـنی و مستجـابم میکنی معجزه در چشم تو یعنی خدا را یافـتن ذرهای ناچـیـزم و چون آفـتابـم میکنی دست ما را دادهای دست حسین فاطمه آه آبـاد تـوأم وقـتـی خــرابـم مـیکـنـی اشک میریزم که مرهم روی زخمانت شوم قطره قـطره با غمت اینبار آبم میکنی چشمهایم چشمۀ جوشان الطاف شماست گریه باشم خارج از هر چه سرابم میکنی آه ای بابـا بـزرگ کـربـلا امـشب مـرا روضهخوان غربت طفل ربابم میکنی روضهخوانم روزهام با روضۀ تو وا شده یا حسینی گفتم و چشمان من دریا شده
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام قبل از شهادت
سحر است و سحر عمر علی پایان است این سحر مژدهٔ پایان شب هجران است تا سحـر زیر لـبش زمـزمـه دارد مولا زیـر لـب نـالـه یـا فـاطـمـه دارد مـولا ای سفـر کرده بـبـین هـمسـفرت میآید یار و همسنگر خـونین جگـرت میآید
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
شمشیرِ زهر خورده به سر تکیه داده است برعکس گشته خیر به شر تکیه داده است از پنج تن چـهـار تنـش هم به مرتضی عـالم اگر به پـنـج نفر تـکـیه داده است این ماه ماه منـشق شبهای کوفه است ماهی که ظاهراً به سحر تکیه داده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
وصال فاطمه یک عمر بود خواب و خیالش دهید مژدهاش اکنون، که میرسد به وصالش اگرچه رفته برون سالها ز شهر مدینه هنوز خاطـرههایش نمیرود ز خـیالش از آن زمان که شکستند استخوان هما را فتاده است چو پروانه شعله در پر و بالش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام قبل از شهادت
سیسال هر شب روضۀ زهـرا گرفتم شبهای عـمـرم را هـمه احـیـا گرفتم در بـیـن نـخـلـسـتان کـوفـه جـا گرفتم شکـر خـدا که اذن رفـتـن را گـرفـتـم زهـرای من درآسـمانها هم خـبر شد دیـگـر زمـان دیـدنـش نـزدیـکـتـر شد سیسال دست بسـته دیـدم گریه کردم از این و آن طعـنه شنـیدم گریه گردم از خـانه تا مسجـد رسیـدم گریه کردم خودرا به سمت در کشیدم گریه کردم تو رفـتـی و شـرمنـدگی مـانـده بـرایم مسـمار خـیلی روضهها خوانده برایم بـهـتر که رفـتـی و عـذابـم را نـدیـدی دیـگـر سـلام بـیجــوابــم را نـدیــدی بیخـوابـیِ در وقت خـوابـم را ندیدی از خـون فـرق سـر خـضابم را ندیدی بعد از تو زهرا قسمت من درد و غم شد در اوج غـربت چـاه کوفه هـمدمم شد حـالا مـنـم بـا روضـههـای رفـتـن تـو هـسـتم هـمیـشـه در عـزای رفـتـن تـو عـمـرم تـمـاما سـوخـت پـای رفتن تو هـر روز جـان دادم بـرای رفـتـن تـو یک عمر هرشب روضهخوانت میشدم من سـیـنـهزن قــدّ کـمـانـت مـیشـدم مـن سـیـنهزن قـدی که با مـسـمار خـم شد افـتـاد مـا بـیـن در و دیــوار خــم شـد از خـانه تا مسجـد بـرای یـار خـم شد پشت سـرم در راه چـندین بار خم شد دیــدار مـا روز دهــم پـائـیـن گــودال دور تنی که رفـته با سرنـیزه از حال
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
مرغ جان پر زند از پیکر روحانی مولا عرق مرگ نشسته است به پیشانی مولا مسجد و منبر و محراب، بنالید خدا را که زخون شسته شده صورت نورانی مولا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
قـرآن نـاطـق حـیـدر و تـفـسیر، زینب اُمُّ المصائب شد به هر تـقـدیـر، زینب از کـاسـههای شـیـر خـیـلـی نـا امـیـدم با چـاه کـردی درد دل با دخـتـرت نه زانـو بـغـل کـردم کـنـار بـسـتـرت نـه ای لیلة الـقـدرت شب گـیـسوی زهـرا خیبر شکن! حالا چرا در هم شکستی؟ از بعد کوچه دیـدمت کم کم شکـسـتی یک شب نـشـد یـاد در و مادر نیـفـتی قـرآن به سـر میگـیـرم امـا بـیـقـرارم سنگ مـزارت میشـود سنگ مـزارم دلشورۀ این کوچه سازیها مرا کشت هـر شـب گـرفـتـارم گـرفـتار حـسـیـنم بـابـا سـفـارش کـن که پـاکـار حـسیـنم دیدم که چشمانی پُر از افـسوس داری ما را مـیـان کـوچـهها سـر میدوانـند دنـبـال سـرهـای به نـیـزه میکـشـانـند وای از غــم بـازار، از الـوات کـوفـه
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
بینِ محرابِ دعا بابا پرت خونین شده در میانِ سجده بودی که سرت خونین شده تا ندای جبرئیل آمد زمین خوردم ز خوف یک نظر کن دیدگانِ دخترت خونین شده بعدِ عمری خونِ دل خوردن چه آمد بر سرت؟ زخمی زینب! ببین که بسترت خونین شده کاش می مُردم نمی دیدم چنین احوالِ تو ای پرستوی خدایی شهپرت خونین شده خون گرفته پلک هایت را عزیزِ مصطفا ای بقربانِ دو چشمانِ ترت خونین شده این شکافِ سر مرا تا شهرِ پیغمبر رساند من خودم دیدم چگونه همسرت خونین شده روضهای شد در کنارِ بسترت برپا پدر چشمهای بچههایت در برت خونین شده
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
میریخت اشکِ شام غریبان به نیمهشب تـشـیـیع شـد، امـامِ امـامـان به نیـمهشب ارثِ شب مدیـنه، به کـوفه رسـیده است تکرار شد، شبِ غمِ هجران به نیمهشب بعد از نبی که در دلِ شب دفن شد، چرا گـردید دفـنِ فـاطـمه پنهـان به نیمهشب؟ گـویا که خـوفِ فاجـعـۀ نبـشِ قـبـر بود! شد دفـنِ آلِ عـترت و قـرآن به نیمهشب هــفـتـاد تـیــر بـر بــدنِ مـجـتـبـی زدنـد تا در بقیع، خاک شد اینسان به نیمهشب از پـنـج تن، یکی تـنَـش از زیـرِ آفـتاب شد تا سه شب، به فاطمه مهمان به نیمهشب طاقـت ز دستِ خـیلِ ملائک ربـوده شد از گـریـۀ وحـوشِ بـیـابـان به نیـمـهشب امـا تـمامِ غـربتِ زیـنب، به یک طـرف وای از نـمازِ شـامِ غـریـبان به نیمهشب با چادری که پاره و خاکی و سوخته است دارد عجب، قنوتِ درخشان به نیمهشب از داغِ نـعــشِ بـیسـرِ گـودالِ قــتـلـگـاه زهـرا هـنوز مانـده پـریشان به نیمهشب مهـدی بـیا که گـمشده، گـلهـای کـاروان کِی مـیرسی بـدادِ یـتـیـمان به نیـمهشب آتـش گـرفـتـه خــیـمـۀ اهـل حــرم، بـیـا غـارت شدند زینتِ طفـلان به نیـمهشب یک سر، نهان به کیسۀ خورجین و مابقی بر نیزه رفت، رأسِ شهیدان به نیمهشب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
سری که خسته، شکسته، به بستر افتاده چـقدر زخـم بر این سـر، مکـرر افـتاده به جنگهای فراوان، بر این سرِ پُر شور چـقـدر زخــمـه بـه راه پـیـمـبـر افـتـاده چه شد که حال، ز یک ضربه، سر ز هم پاشید مگر چه تـیغِ جـفـایی بر این سر افتاده ز تـیـغِ زادۀ مـلجـم، که بود زهـر آلـود چنان شدَهست، که از کـار پیکـر افتاده به کوچه مردم کوفی، به خنده میگویند: که هـیچ بـاورمان نیـست حـیـدر افـتاده ز خـونِ فـرقِ پـدر، زیـنبِ پـرسـتارش بـه یـادِ بــسـتـرِ خـونـیـنِ مــادر افـتـاده ز حرفِ زیرِ لبش با حسین، معلوم است نـگــاهِ بـیرمــقِ او بـه کــوثــر افـتـاده کـمی ز کـاسـۀ شـیـرِ یـتـیـمهـا نـوشـیـد ولـی دگـر نــفــسِ او بـه آخــر افــتـاده چه شد که شیر بدستان، شدند نیزه بدست!؟ یتیمِ کـوفه رهَـش سـوی لشکـر افـتاده! به زیر پای همین قوم، دست و پا میزد ندیـد جـسمِ حـسیـنش، که بیسـر افـتاده چه خوب شد که ندید آن ذبیحِ عطشان را ندیـد خـنجـرِ کـوفی، به حـنجـر افـتـاده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
طـبـیـبا مــداوای مـولا چـه شـد؟ بگـو حال بیـمـار زهـرا چه شد؟ طبـیـبا بگـو حـال او چـون شده؟ که جان و دل ما ز غم خون شده چرا چـشم خـود را کـمی وا کـند ز حـسرت به زینب تمـاشا کـند؟ گـهـی زیـر لـب او نـیـایش کـنـد گـهـی قـاتـلـش را سـفـارش کـنـد چرا از سخن گفـتنش شد خموش دمـادم چرا میرود او ز هـوش؟ طـبـیـبـا غــم او مــرا مـیکُــشـد چرا او به زحمت نفـس میکِشد؟ چـرا کـاسـۀ شـیـر پـس مـیزنـد طـبـیـبـا چـرا بـد نـفـس میزنـد؟ شــرر بــر دل مــا غــم او زنــد بود همچـو شمعی که سوسو زند طبیـبـا رضـایم به تـقـدیر دوست که هستی هستی تمامی ز اوست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
شکسته فرق کسی که نوای توحید است شکـسـته فـرق کسی که تمام امید است هــمــه امــیــد دل او فـقـط خــدا بــوده کسی که در دو جهان سرِّ بس مگو دارد کسی که بهـر یتـیـمـان صد آرزو دارد فراق یار و غـم بی کسی و غربت وای کـسـی که دیـدۀ بـاران بـرای او گـریـد کسی که اشک غـریـبان برای او گرید کسی که دار و ندار جهان بُوَد غرقـش عـلـی که مـعـنی ایـمـان بُـوَد محبت او عــلـی کـه دیـن الـهـی بُـوَد هـدایـت او عـلی که شد هـمۀ آسـمان بر او گـریان علی که جز غم مسکین نبوده مشکل او علی که قرب الهی شدَه ست حاصل او گرفـته در دم آخر خودش سراغ حسین الا که خـیـمۀ جـان را تو قـائـمه هستی الا که بر لب عـالـم تو زمـزمه هـسـتی الا که پُر شده هستی ز شـور احساست چه خوب شد که تیغ ها به پیکرت نرسید و تیـر و نیـزۀ او سمت دخـترت نرسید اگر چه غـربت نام تو صد سخـن دارد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
بـه گـردِ بـسـتـرِ تـو دادِ بـیداد نـشـسـته دخـتـرِ تو دادِ بـیـداد *************** یتـیمی گـفت مـادر مرکـبم کو فقـیری گفت که شمعِ شبم کو *************** طبیب آمد سرش را هِی تکان داد مرا دستِ بـلایی بیامـان داد *************** زمـانِ سـوخـتنها مـانده باقی غـمِ عـریان بدنها مانده باقی *************** نگاهـم را به این رفتن بدوزم لـباسِ مـجـلسِ شـیـون بـدوزم *************** مرا با دردهای کـوفه مگـذار که با نامردهای کوفه مگـذار
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
لحظههای سخت و جانفرساست بابایِ غریب ذکرِ تو بدجور بر لبهاست بابایِ غریب در دلـم دلشوره افتاده پُر از دلـتـنگیام بینِ قلبم محشری بر پاست بابایِ غریب مثلِ سیلابی شدم زمزم شده چشمانِ من از فراقـت دیدهام دریـاست بابایِ غریب این که راحت میشوی از مردمِ دنیا پدر این تصوّرها فقط زیباست بابایِ غریب تجربه کردم یتیمی را پس از مادر ولی ای هیاهوها پُر از غوغاست بابایِ غریب بر مشامم میرسد از دور و اطرافِ اتاق این شمیمِ مادرم زهـراست بابایِ غریب من فـداییِ حـسیـنم خـاطـرت آسـوده باد دخترت شوریده و شیداست بابایِ غریب در حفاظت از من زینب وصیّت میکنی این یلی که نامِ او سقّـاست بابایِ غریب بر ابالفضلم سفارش کن پُر از غیرت شود این صفت را گرچه او داراست بابایِ غریب از شلـوغی از سرِ بـازار میتـرسم پدر نیّـتـم امـداد در آنجـاست بـابـایِ غـریب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
كیست این مرد كه شب كیسۀ خرما میبُرد روز میآمد و از سیـنه نـفـسها میبُرد كیست این مَرد كه تا تیغ به بالا میبُرد رزم را با مدد از حضرت زهرا میبُرد این خدا نیست ولی مقصدِ هر راه است این اَشـهــدُ اَنَّ عــلـیّـاً ولــیّ الله اسـت ایـن كیست این شیر كه از خصم جگر در آورد از میانِ كـمـرش تـیـغِ دوسـر در آورد از دلـیرانِ عـرب جـمـله پـدر در آورد کـار او بـود کـه اسـلام ثــمـر در آورد یاعلی روز و شب و شمس و قمر میگویند هـا عَـلـیٌ بَـشـرٌ کـیـفَ بَـشَـر میگـویند آه همسفـرۀ کوری دل ویـرانه کجاست نانپـزِ خانۀ این جـمع یتـیمانه کجاست مرکب بازیِ این طفل در این خانه کجاست شانۀ بارکش و دستِ کـریمانه کجاست پـیـرزن پیـش تـنـور است که آقـایم کو کودکی چـشم به راه است که بابایم کو گرچه از ضربۀ شمشیر سرش ریخت بهم زهر کاری شد و با سر جگرش ریخت بهم تا علی ریخت بهم دور و برش ریخت بهم دید چشمان طبیب و پسرش ریخت بهم آه در آتش غم حاصل زینب را ریخت سر تکان داد طبیب و دل زینب را ریخت سوخت از حرف طبیب از خبرش عباسَش میزند روی سرش هِی به سرش عباسَش روضهخوانش حَسنش نوحهگرش عباسَش قلبِ او هست حسین و جگرش عباسَش وقت روضه شد و عباس به زانو اُفتاد رفـت از حال عـلی درد به پهـلو اُفـتاد وای از امروز حسن گوشۀ بسـتر اُفتاد بـاز هـم یـادِ غــمِ بـســتـرِ مــادر اُفـتـاد خـواهـر اُفـتاد زمین تا كه بـرادر اُفـتاد یادِ روزی كه رویِ مادرشان دَر اُفـتاد هیزم و آتش و كابوس عجب بد دردی است ضربِ نا مَحرم و ناموس عجب بد دردی است قنفذ از راه از آن لحـظه كه آمد میزد تـازه میكـرد نـفـس را و مجـدد میزد وای از دستِ مـغـیره چـقـدر بد میزد جای هركس كه در آن روز نمیزد میزد آخرین حرفِ علی بود و خواهش میكرد زینبش را به اباالفضل سفارش میكرد زیـنــبـم آه بـبـیـنـی غــمِ حـنـجـرهـا را میکـشی روی جـگـر داغ برادرها را بعـد از آن جمع کنی پـارۀ پـیـكـرها را میزنی چـند گـره معـجـرِ دخـتـرها را مـیزنی داد به گـودال حرامی نـزنـیـد تـبر كـوفـی و سـر نـیـزۀ شامی نـزنـید
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
ردّ خـونـابـۀ شـقُّ الـقـمـری میبـیـنـد بر جـبـینِ پـدر از خون اثری میبیند دخـتـری غـمـزده هـمراه برادرهایش بین بـسـتر پدر خـون جگـری میبیند چشم در چشم برادر که میاندازد، آه بین چـشمان ترش، چشم تری میبیند پـدرش را به خـدا میسپـرد وقتی که به تـن او رمـق مـخـتـصـری میبـیند با سراسیمگی از صبر سخن میگوید این زن صابره وقتـی شرری میبیند «سـالـهـا مـیگـذرد حـادثهها میآید» ناگهان بر سر یک نیزه سری میبیند حرص سوغات میافتد به دل یک لشکر دخـتـران را وسـط دردسـری میبـیند نه برادر به برش مانده نه مادر نه پدر پشت هر داغ، غـم بـیـشـتری میبـیند مادری میرسد از عرش و میان گودال تن غـارت شـدهای از پـسری میبـیند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با پدر
پدرِ پـیـرِ من انـگـار که شـیـدا شدهای بـینِ این بـسـتر افـتـاده، مـعـلّا شدهای بـالِ پـرواز نـزن میشـکـنم از رفـتن ضربهای خوردهای انگار مداوا شدهای اینقَدر شوقِ پریدن ز چه داری پدرم؟ بارِ خود بستهای و خوب مهیّا شدهای بعد از این زینِ ابت، زینِ ابی نیست دگر باعـثِ خـسـتـگیِ زینب کـبـرا شدهای عطر یاس است که پیچیده در این صحن وسرا چه شده،گریه شدی پهـنۀ دریا شدهای زیرِ لب زمزمه داری که سلام ای بانو نکند مستِ حـضورِ گـلِ طـاها شدهای میلِ ماندن که نداری برو ای شیرخدا عـازمِ دیــدنِ صـدیـقـۀ کـبــرا شـدهای چه کند بعدِ تو این خیلِ یتـیمانِ عرب آن گروهی که بر آن طایفه بابا شدهای
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
به احـتـرام منـاجـات نـیـمـه شبـهـایش خـدا گـذشت ز ما شیـعـیـان رسـوایش عـلـی اجـازه نـداد آبــروی مـا بـرود! چه دیـنها که نـدارد گـدا به مـولایـش چگونه حاکم کوفه نمک غذایش بود؟! چگونه پی ببـرد عـقـل بر معـمّـایش؟! برای نوکر خود کـفـش نو خـرید ولی همیشه کفش پُر از وصله داشت بر پایش عـلی که قامت یل های شام را خم کرد شـکـست گـریـه اطـفـال قـد طـوبـایش طـلاق داد خـوشـیهـای پـوچ دنـیا را خـوشی آخـرتـش بـود حـزن دنـیـایـش کسی که باعلی امروز خویش را گذراند خوشا به روز قیامت خوشا به فردایش! خـدا گـواه به نـامـرد و مـرد رو نـزند هرآنـکسی که فـقـط حـیدراست آقایش کریـمی پـسران از کـریـمی پـدر است چه خوب ارث گرفـته حسن ز بابایش نشاند قـاتـل خود را به سـفـره کـرمش چه رحمتی است دراین سفره مصفایش سرش شکسته ولی عاشـقانه میخـنـدد نمانـده فـاصـلهای تا وصـال زهـرایش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ناگهان دریای خون محراب و منبر را گرفت جوی خون سرچشمۀ ساقی کوثر را گرفت تیغ آن ملعون به یک ضربت دو جا آمد فرود هم علی جان داد هم جان پیمبر را گرفت یک برادر سر به روی سینۀ بابا گذاشت یک برادر نیز بر زانوی خود سر را گرفت تکـیۀ زینب نـبایـد متـکی بـاشـد به غیر پس نبـایـد بـازوان این دلاور را گـرفت جامعه بعـد از امیرالمـؤمنین گـمراه شد چون خدا از مردم ناشکر رهبر را گرفت وقت رفتن سوی مسجد میخ در مانع نبود دست زهرا بود آنکه شال حیدر را گرفت دست زهرا تا قیامت حافظ جان علی است مثل وقتی که میان شعلهها در را گرفت وقت جان دادن علی میگفت زهرا آمده بعد چندین سال خانه بوی مادر را گرفت مثل زهرا که صدا زد «فضه دستم را بگیر« بین بستر مرتضی هم دست قنبر را گرفت از مصیبتهای زینب گفت هنگام وداع چند خطی روضه خواند و اشک دختر را گرفت پیکری در قتلگاه و خنجری در دست شمر کاش میشد تا از آن نامرد خنجر را گرفت خواهری از روی تل دارد تماشا میکند کاش میشد لااقل چشمان خواهر را گرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
درد هـر جا بُـوَد دوا هـم هـست خـوف در سـیـنـۀ رجا هم هست من مـریض تـوأم، طـبـیبِ هـمه این مریضی خودش شِفا هم هست نـوکرانـت به چـشم مـن شاهـنـد گرچه در کوی تو گدا هم هست مــتـنِ اذن دخــول، مـیگــویــد: حـرمـت خـانـۀ خُـدا هـم هـسـت در جـوار تـو ای تـمـامـیِ خِـیـر لـذّتـی بـهـتـر از صفـا هم هست چونکه در ملک توست قیمتی است گرچه ایوان پُر از طلا هم هست بـه گُــلاب گُــلِ بـهــشـت قــسـم گرچه اسم تو غـم زُدا هـم هست (فَاسْـتَعِـد لِـلـبلا) به ما گـفـتهست کـه کــنـار ولا، بـلا هــم هـسـت با وجـودی که وقـفِ دار بلاست سرِ ما گَـردِ خـاکِ پـا هـم هست از سـکـوتِ ابـوذرت پـیــداسـت عاشـقِ بی سر و صدا هم هست آنـچـه گـفـتـه (فــؤاد کـرمــانـی) وقت مدح تو حرف ما هم هست عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک ای که حُبّ تو اصل اسلام است کار دین بی تو بی سر انجام است از در خــانـۀ تـو تـا مــلــکــوت این مسافت به قدر یک گام است چه کسی جُز تو ای سَـلـونی گو عالم است و علیم و عَـلّام است؟ تـا کـه داریـم خَــتـمِ نــاد عــلـی کی نـیازی به خـتـمِ اَنعـام است؟ پـسـرت گـفـته: (نَحْـنُ ذِکْـرُ الله) کـه بـه یـاد خُــدا دل، آرام اسـت هـر کـسی پـات را نـبــوســیــده باید ایـنگـونه گـفـت: ناکـام است فــائـزون را اگـر تـویـی سـاقـیِ دسـت مـا دور گـردنِ جـام است مـردِ راهِ تـو در وفـایِ به عـهـد مثل سلمان همیشه خوشنام است جــامــۀ نــوکــریـت بـر تـنِ مــا جلوهاش چون لباسِ احـرام است لـیـلـةالـقَـدر بـا تـو خُـورده گـِرِه که نـوشـتـنـد خـیـرُ الأیّـام اسـت آن قــدر(ذُوالجـَلال)هـسـتـی کـه در پـس نام تو (وَالإکْـرام) است گـاه یـک بـیـت ظـاهــراً کُـهـنـه در دلش صد هـزار پیـغـام است عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک هـمـه جا را تـو در نـظـر داری از نــهــانِ هـــمـه خــبــر داری از یَـدُ الّـلـهـی تـو مـعـلـوم اسـت دسـت در خـلـقـتِ بــشــر داری عُـمـرِ خـلـقـت تـمـام خـواهد شد اگـر از صُــنـع، دسـت بـرداری همه، ای عشق در هـوای تـوأند تو هـوای که را بـه سـر داری؟ گـیـرم اصلاً هـمه کـریـم شـونـد در کــرم بـــاز بـیــشــتــر داری هـــمـــۀ ثـــروت خــدایــی تـــو کِی نـیازی به سیم و زَر داری؟ چه کسی هـست که حـذر نکـند؟ از تـو که این قَـدَر جـگـر داری شـاهـدِ من هـزار رکعـت توست کـه چـقـدر اُنـس با سـحـر داری چاه از سـوزِ آه گـرم تو سوخت نـکـنـد بـر جـگـر شــرر داری؟ میکشی پای خویش را بر خاک نــکــنــد نــیّـت ســــفـــر داری؟ بـابِ عــلــمِ نــبــی و بـابُ الـلـه تــو دلـی پُـر ز دسـت در داری هــر چـه داری، پـیــامـبـر دارد هـر چـه دارد پـیـامــبــر، داری عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک
: امتیاز
|